سلام.اینجا کوچه باغ روستاست، کوچه باغی پر از خاطره های رنگارنگ و من یادمه غروب ها وقتی این جوی ها پر آب و در امتداد مسیر، راهی زمین های مردم می شد، از از باغ عمو جعفر سیب های سبزی همراه خود هدیه می آورد که مزه آن سیب های کال هنوز هم برایم یادآور زیباترین لحظات کودکیم است.
کسی چه میداند، شاید عمو جعفر ، این مرد مهربان، خودش سیب ها را در مسیر آب قرار میداد تا کام لحظات خندان کودکی من و دوستانم راشیرین تر کند و شاید باد از طرف خداوند مامور چنین کاری بود.
خوب یادمه کفش های جفت شده کنار جوی آب و پاهایی که تا زانو زیر آب بود و در مسیری مخالف آب با کشاکش جریان آب عشق بازی میکرد.خنده هایی که تمام کوچه باغ را پر میکرد وقتی حسن (دوستم) دنبالم بود تا مرا هم آغوش آب کند و صدای گفتگوی گرم نسیم با برگ درختان و صدای راز و نیاز غروب هنگام گنجشکان با خدا...
نگاه عابرانی که با حسرت و لبخند بر لب به ما خیره و گذر میکردند و سرمای نازک آب که با حرارت خواهش آن روز ها گفتگو داشت.
همه و همه ی آن لحظات ناب کودکی یادش بخیر..
کوچه باغ و درختان کهن سالش سندی است برای اثبات اصیل بودن خاطرات سبز کودکی مان و کاش فقط یک بار دیگه، نه برای یک روز،نه برای ساعاتی، بلکه برای لحظاتی برگردیم به دوران کودکی و با شوق و ذوقی فراتر از زمان کودکی مان بدویم به دنبال سیب های غلت زنان در مسیر آب و صدای خنده هایمان را چنان بلند کنیم که زمان از شوق، لبخند به لب به تماشا بنشیند و چشمانش را ببندد و با خوابی عمیق از حرکت باز ایستد.آنگاه من و دوستانم برای همیشه در کودکی مان شادمان بمانیم...
در این پست از وبلاگ یادی میکنیم از مداح اهل بیت کربلایی علی اصغر بلوچ که چند سالی میشه که در میان ما نیست تا شام غریبان امام حسین علیه السلام رو با سوز و گداز هر چه تمام تر با مدیحه سراییش عزاداری کنیم. من از همون بچگی که یادم میاد و مسجد میرفتم محرم ها رو با نفس ها و صدای گرم ایشون و کربلایی علی اکبر زروندی که ایشون هم امسال از میان ما رفتند بیاد دارم. نفس های گرمی که اونقدر با اخلاص بود که هنوز هم که بزرگ شدم با بیاد اوردنش محرم ها اوج میگرم.
تصاویر کلیپ ساخته شده و در زیر مشاهده میکنید مربوط به محرم سال 1389 میشه و صدای روی کلیپ هم مربوط به همون زمان و صدای خود ایشان هست.جهت شادی روح کربلایی علی اصغر بلوچ و کربلایی علی اکبر زروندی صلوات .
خوشحال میشم نظرات خودتون رو در مورد کلیپ برام بزارید.
در تصاویر زیر بخشی از از مراسم زنجیر زنی و عزاداری روز تاسوعا در روستا رو مشاهده میکنید. هر ساله در روز تاسوعا هیئت عزاداری صبح میهمان برنامه عزاداری روستای شورگشت هست و بعد الظهر هم خود هیئت زنجیر زنی روستا تا سر مزار شهدا عزاداری کرده و نهایتا به مسجد برمی گردد.التماس دعا
برای مشاهده تصاویر بیشتر به ادامه مطلب( بیشتر بخوانید) رجوع کنید.
تصاویری که در زیر مشاهده میکنید مربوط به شب هشتم محرم هست. هر ساله در دهه اول محرم هر شب مراسم عزاداری امام حسین علیه السلام برگزار میشه. امسال هم مطابق سال های قبل هر شب پس از قرائت زیارت عاشورا با سخنرانی برادر عزیزآقای خورشاهی و روضه خوانی برادر علی اکبر زروندی مراسم انجام میشد. در زیر یک سری از تصاویر این مراسمات رو می بینید.
برای مشاهده تصاویر بیشتر به ادامه مطلب( بیشتر بخوانید) رجوع کنید.
هر سال در روز سوم شعبان به مناسبت میلاد سید و سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام جشن با شکوهی به همت مردم و پایگاه مقاومت بسیج روستا برگزار میشه. در این جشن که مسئولین شهرستان نیز حضور دارند پس از غبار روبی مزار شهدای روستا برنامه های متنوعی همچون سخنرانی ، مولودی خوانی، برگزاری مسابقه شاد، صرف شام انجام میشه. مجری عزیز آقا کریم هم در این گونه جشن ها سنگ تموم میزارند و حسابی مردم رو به وجد میارند.برای مشاهده تصاویر کامل این مراسم به ادامه مطلب رجوع کنید.
خیلی از شما دوستان انتقاد داشتید که چرا تصاویر رو روی وبسایت قرار نمیدهم که با توجه به مشغله های زیاد امروز موفق شدم تصاویر رو بزارم. انشالله ازشون استفاده برده باشید و نظر هم یادتون نره . یاعلی
برای مشاهدای تصاویر بیشتر روی گزینه بیشتر بخوانید کلیک کنید.
هر چند شاید کمی دیر اما این پست از وبسایت هم مربوط میشه به یکی از بهترین مردان روزگار، شخصی که حدود چهل سال خادم مسجد جامع روستا بود و همیشه با صدای اذان ایشان برای نماز به مسجد می رفتیم. برای شادی روح این مرد مهریان و بزرگ عمو حاج محمد صلوات بفرستید. اگر کسی از ایشان خاطره ای دارد به صورت نظر برای مشاهده دیگر دوستان روی وبسایت قرار دهد. با تشکر
برای مشاهده تصاویر بیشتر به ادامه مطلب مراجعه و یا روی لینک زیر کلیک کنید.
هوای مهتابی بود و من محو تماشای آسمانی که انگار مهتابش با حزنی خاص عجین شده بود نوری غریب بر آسمان دلم تابیده بود و گمانم همان لحظه بود که ستاره ای خاموش شد تلفن خانه زنگ خورد!!! اشک های مادرم آسمان قلبم را طوفانی کرد و شیون های خواهرم نفس هایم را تنگ.. پدرم دست بر پیشانی و برادرم زانوانش در بغل و من مانده بودم میان مبهوتی اشک و آه و پیراهن سیاهی که سیاهیش مهتاب را در برگرفت و خسوفی براه انداخت که نماز وحشتش را تمام مردم شهر خواندند و پدر بزرگم رفت...
دستان سردت را برای اخرین بار در دستم فشردم اما دستانت دیگر نمی لرزید چشمان دریاییت دیگر باز نبود و وسعت قلبت نهان از این دنیا بوسه های اخرم را بر صورت سردت انچنان گرم نثارت کردم به تلافی بوسه های گرمی که کودکی بر گونه هایم میزدی اشک امانم را بریده بود و من مانده بودم و خودم تمام خاطراتت در ذهنم صف کشیده بودند کاش برگردم به دوران کودکی وهرگز از دوشت پایین نمی آمدم کاش برگردم به دوران کودکی تا نگذارم آن روز که به آسیاب می رفتی کیسه های گندم را تنهایی روی دوشت بکشی کاش برگردم به اغوشی که هر گاه دلم میگرفت همانند کوهی تکیه گاهم بود جایت روی صندلیت خیلی خالیست پدربزرگ و من هنوز هم باور ندارم که رفته ای بر سر مزارت می نشینم و گریه میکنم اما هنوز هم باور ندارم . باور ندارم... الوداع ای پدر مهربان و بزرگ الوداع آن همه عطوفت و لبخند الوداع پدربزرگ مهربانم...
جهت شادی روح این مرد بزرگ صلوات و فاتحه قرائت کنید...
چشمه فریاد مظلومیت لب تشنگان در کویر تفته جا می ماند اگر زینب نبود
زخمه زخمی ترین فریاد، در چنگ سکوت
از طراز نغمه وا می ماند اگر زینب نبود
تصاویری که مشاهده می کنید مربوط به زینبیه روستاست که اینروز ها به خاطر نشست زمین دچار آسیب دیدگی شده. این خرابی در حالیه که بودجه کافی برای مرمت این مکان مقدس وجود نداره و با قرار دادن این مطلب از تمامی خیرین محترم و خدادوست خواستارم که در صورت هر گونه کمکی برای هماهنگی با برادر محمد زروندی(دکتر) تماس بگیرند.
در حال حاضر با کمک مردم روستا کار مرمت شروع شده و هر کسی در توان خودش داره کمک میکنه. انشاالله با کمک همدیگه بتونیم زینبیه را برای محرم آماده سازی کامل کنیم.
اجرتون با سیدالشهداء
برای مشاهده تصاویر بیشتر در لینک پایین تصاویر کلیک یا به ادامه مطلب رجوع کنید.
خیلی وقت بود به دلایل مختلف وقت کافی برای قرار دادن مطلب بر روی وبسایت رو نداشتم. به همین خاطر از تمامی شما عزیزان عذر خواهم و امیدوارم که با یاری خداوند بتونم هر چه بیشتر و بهتر وبسایت رو مدیرت کنم. از همگی شما عزیزانی که به این وبسایت مراجعه می کنید خواستارم با نظرات سازنده خودتون در امر مدیریت بهتر این وبسایت که متعلق به همه شما عزیزان می باشد کمک کنید تا بتوانم هر چه بیشتر در این زمینه موفق تر باشم.
در این پست براتون عکس هایی از اهالی روستا رو قرار دادم که امیدوارم مورد پسند واقع بشود.برای مشاهده کامل گالری تصاویر و عکس های بیشتر لطفا به ادامه مطلب(بیشتر بخوانید) در همین پست رجوع کرده یا روی لینک زیر تصاویر کلیک کنید.بهتون پیشنهاد میکنم برای دیدن این تصاویر زیبا حتما به ادامه مطلب رجوع کنید. با تشکر.
سلامی گرم بر یکایک شما مهربان دوستان عزیز، شماهایی که به من نشاط و سرزندگی داده اید و شماهایی که با خاطرات گرمتان هنوز پابرجا و زنده ام. شماهایی که که امروز در این زمانه پر گیر و دار هر کدامتان در یک نقطه این زمین خاکی مشغول زندگی خود هستید و نمیدانم ، نمیدانم که مرا هنوز یادتان هست یا نه!!..
اما من همیشه بیادتان هستم. دیروز بیاد شیطنت های چندی از شما ها لبخند به لب گذر زمان را به تماشا نشسته بودم.(میخ در قفل در تا شاید مدرسه تعطیل شود یا شکستن شیشه ها، مسابقه بالا رفتن از پرچم و و و ...!!)..
باور کنید هر گاه شما بازی میکردید و شاد بودید من نیز شاد و هرگاه شما گریان از کتک یا ناراحت از ننوشتن مشق ها من نیز نگران بودم. صدای جیغ های شاد گونه در زمانی که زنگ آخر زده می شد یا زمانی که زنگ ورزش بود هنوز یادم هست.
میدانم که بسیاری از شما دوستان به مدارج بالای تحصیل رسیده اید و این مرا همیشه شادمان می کند... هم اکنون هم اگر چه کمی پیر شده ام، اما هنوز هم با شادی بچه ها شادمان هستم.خواسنم بگویم حالم خوب است.
نمیدانم مرا یادتان هست یا نه!!! اما من همیشه بیادتان هستم و خاطرات سبر شما همیشه در دفتر ذهن من پابرجاست.
درد دلی از دوست قدیمی دوران تحصیل کودکی شما( مدرسه ابتدایی روستای زروند)
برای مشاهدا تصاویر بیشتر لینک زیر تصاویر را کلیک یا به ادامه مطلب رجوع کنید.
از دیر باز تا کنون روستای شهید پرور و ولایت مدار روستای زروند مانند نگینی در بین باقی روستاها میدرخشیده و در هر عرصه به یمن وجود انسانهای فاخر و دلیر که به روستا آبرو میداده اند،از شهیدان گرفته تا علمای بزرگ و مردان همیشه درمیدان ولایت و خدمتگذار به روستا ، همچون حاج حسین زروندی،دهیار محترم و بزرگوار روستا،که همیشه رنج وسختیها را متحمل شده و با تلاش و عزم راسخ خود آبروی زیادی به روستا داده است.از هیچ کس پوشیده نیست که حاج حسین زروندی همیشه تلاشش بر این بوده که روستا را به بهترین ها و انچه لایقش است برساند،هرکس در کوچه های روستا قدم زند، بی شک پی به تمایز روستا نسبت به دیگر روستاهای اطراف میبرد،از تمیزبودن معابر روستا، نور مناسب کوچه ها، فضاهای سبز ایجاد شده،زیبایی و شکیل بودن،منظم و دقیق بودن هر چیز گرفته تا بار معنوی و حفظ روحیه ی بسیجی در بین مردمان روستا که زبان زد خاص و عام می باشد،که همه ی اینها به واسطه ی تلاش های مستمر و بی وقفه ی چندین ساله ی دهیار ما حاج حسین زروندی است. جا دارد که به نمایندگی از مردمان روستای شهید پرور زروند، از تلاش ها ، خدمات و زحمات بسیار ایشان کمال تشکر را داشته باشیم و همیشه از خدای متعال برای ایشان بهترین ها را خواستاریم. این کوچک ترین کاری است که در مقابل خدمات گسترده ی چند ساله ی این انسان بزرگ میتوانیم انجام دهیم....
روستای زروند همیشه زادگاه بزرگانی بوده که در دوران خود مطرح و برجسته بوده و هم اکنون نیز از آثار بجا مانده از آن بزرگان استفاده بسیاری می شود.یکی از شخصيتها و مفاخر بزرگ جهان اسلام، روحاني عاليقدر و عالم برجسته و مرجع بزرگ تشيع، حضرت آيت الله العظمي حاج شيخ عبدالرحيم زروندي مي باشد كه در جوار بقعه متبركه امامزاده قاسم روستاي گرماب مدفون است .من از بزرگان روستا خاطرات زیادی از این عالم برجسته شنیده ام که تقوا و زهد آن بزرگوار رو به ما نسل جدید ها نشان می دهد. برای شادی روح آن بزرگوار صلواتی قرائت فرمایید.
از شما خواهشمندم اگر کسی مطلبی درباره این مرد بزرگ و عالم وارسته دارد برای ما در قسمت نظرات بنویسد.با تشکر
دوباره خداوند لطفش را شامل حال ما نمود و با باریدن برف تمام روستا سفید پوش شد.یه روز برفی خیلی زیبا رو با دوستان کنار هم تجربه کردیم.
در زمان های قدیم، مردمان روستا به وقت باریدن برف با مساعد بودن هوا ، برای شکار کبک به اطراف روستا و کوه ها می رفتند و ضمن تفریح کبک هم شکار می کردند.
وقتی همه جوان های روستا با هم به کوه می رفتند، صدای پژواک خنده ها و بگو بخند هایشان گوش اندوه را کر و تمام دشت ها را هم خوان خود می کرد.پیاده روی های طولانی و چای آتشی در میان سرمای نازک طیبعت، گرما بخش وجود همه بود.
امروز هم به رسم آن روز ها جوانان روستا به صورت نمادین برای شکار کبک راهی دشت ها شدند و یک بار دیگر برگی از خاطراتی که از قدیم شنیده بودم برایم نمایان شد. اما فرقی داشت که این بار نه شکار کبک بلکه برای تفریح و یادآوری خاطرات سبز آن روزها بود.
شمار زیادی ار افراد در این پیاده روی شرکت کردند که در تصاویر زیر به نمایش در آمده است.این پیاده روی از روستا تا نزدیک به دولت آباد ادامه داشت.اگرخاطراتی در این زمینه دارد لطفا در قسمت نظرات ذکر کنید تا برای نمایش عموم قرا گیرد.
برای مشاهده تصاویر بیشتر لطفا به ادامه مطلب رجوع کنید.